Monday, April 6, 2009

فرياد



فرياد نزن اي عاشق
من صدايت را درون قلب خود مي شنوم
درد را در چهره عاشق تو با ذهن خود مي نگرم
.
بي سبب نيست چنين فريادم
بي گناه در دام عشق افتادم
چه درست و چه غلط زندگيه 
هم خودم هم تو رو بر باد دادم
بي گناه در دام عشق افتادم
.
اگر احساسمو مي فهميدي 
قلبمو دوباره مي بخشيدي
لحظه پايان اين ديدار را
روز آغاز دگر مي ديدي
.
اگه بيهوده نمي ترسيدم
عشقو آنگونه كه هست مي ديدم
شايد اين لحظه غمگين وداع
قلبمو دوباره مي بخشيدم
كاش از اين عشق نمي ترسيدم
.
ما سزاواريم اگر گريانيم 
اين چنين خسته و سرگردانيم 
ما كه دانسته به دام افتاديم
چرا از عاشقي روگردانيم
.
وقتي پيمان دل و مي بستيم 
گفته بوديم فقط عاشق هستيم
.
نه گناهكاريم نه بي تقصير
منو تو بازيچه تقديريم
هردو در بيراهه بي رحم عشق
با دل و احساس خود درگيريم
.
بيشتر از هميشه دوست دارم
گرچه از عاشقي و عاشق شدن بيزارم
زير آوار فرو ريخته عشق
از دلم چيزي نمونده كه به تو بسپارم
.
تو كه همدردي مرا ياري بده
به من عاشق اميدواري بده 
اگر عشق با ما سر ياري نداشت
تو به من قول وفا داري بده
.....!