Tuesday, March 18, 2008

منو تو كم بوديم



گفتني ها كم نيست، من و تو كم بوديم
خشك و پژمرده و تا روي زمين خم بوديم
گفتني ها كم نيست ، من و تو كم گفتيم
مثل هذيان دم مرگ از آغاز چنين درهم و برهم گفتيم
ديدني ها كم نيست ، من و تو كم ديديم
بي سبب از پائيز جاي ميلاد اقاقي ها را پرسيديم
چيدني ها كم نيست ، من و تو كم چيديم
وقت گل دادن عشق روي دارقالي بي سبب حتي پرتاب گل سرخي را ترسيديم
خواندني ها كم نيست ، من و تو كم خوانديم
من و تو ساده ترين شكل سرودن را در معبر باد با دهاني بسته وامانديم
من و تو كم بوديم ، من و تو اما در ميدانها اينك اندازه ما مي خوانيم
ما به اندازه ما ميبينيم ، ما به اندازه ما ميچينيم
ما به اندازه ما مي گوييم ، ما به اندازه ما مي روئيم
من و تو كم نه ، كه بايد شب بي رحم و گل مريم و بيداري شبنم باشيم
من و تو كم نه و درهم نه ، كه مي بايد با هم باشيم
من و تو حق داريم در شب اين جنبش ، نبض آدم باشيم
من و تو حق داريم كه به اندازه ما هم شده با هم باشيم