Sunday, August 10, 2008

البته


اگر خورشيد هر شب غروب مي كنه و فرداش دوباره طلوع ميكنه

اگرگلها پژمرده ميشن و لي دوباره غنچه ميكنن

اگر عميق ترين زخم ها دوباره التبام پيدا ميكنن

اگر بزرگتربن رنج ها فراموش ميشن

چرا بايد از زندگي ترسيد ؟

.

البته كه من بعضاُ پژمرده ميشم بعضاّ شكوفا ميشم

البته كه اين سو و آنسو ميرم ولي بالاخره پرواز ميكنم

البته كه بعضاّ با سرعت حركت ميكنم بعضاّ مي ايستم

البته كه بعضاّ حرف ميزنم بعضاّ ساكت ميشم

.

به بي پايان بودن يك موقعيت اعتقاد ندارم

البته كه اگر امروز گريه ميكنم فردا خواهم ختديد

البته كه در ابتدا خواهم رفت و لي برخواهم گشت !!ت